٭ دلتنگی های اسکل خیابان 22 وم

چیه؟ می خوای غرغر کنم؟هرگز.هیچوقت.دیگه هیچوقت از زبون من چنین چیزیو نمی شنوی.مطمئن باش.اونم اینجا.

انجمن رولت روسی نوشته شده آماده هست ولی شرمنده امشب حس و حال تایپ کردن ندارم.تازه یکی از دوستان هم که نظر داد گفت خیلی لوس و بیمزه است. اینم نظریه واسه خودش دیگه.

سحر که بیدار شدم هنوز سرم گرم بود.کتابو که گذاشتم جلوم گفتم چند صفحه شو می خونم خوابم می بره. ولی نبرد. با اینکه فیلمشو واو ننداز خورده بودم اما کتاب همیشه یه حال دیگه ای به آدم میده. انجمن شاعران مرده. عالی بود. هزار بار توی اون کتابفروشی رفته بودم ولی تا حالا ندیده بودمش. خیلی حال کردم باش. به نظرم همه باید بخوننش. حقیقتش اینه که من قبل از اینکه فیلمو ببینم یا کتابشو بخونم به بعضی از دستوراتش عمل می کردم.در هر حال واسه من که دیگه کم کم احساس پیری می کنم لازم بود تا دوباره یادم بیاد اصول زندگیم چیا بوده.

کتاب که صبح تموم شد یاد روزای زیادی افتادم. یاد اونروز که زیر بارون با ساره آب بازی می کردیم. اونروز که با یه پاکت بزرگ شیرکاکائو جلوی پنجره ش جولون می دادم و خیلی روزای دیگه. یاد اون مرغابیه افتادم که مال من بود. پیراشکی های میدون تجریش و خیلی چیزای دیگه. اون موقع اصولم خیلی فرق می کرد ولی بد تنزلی کردم. افتضاح بود. کاش می شد یه بار واسه یکی کامل توضیح می دادم. زبونم نمی گرده اینجا بگم. گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش.

خیلی فکر کردم این قیافه جدی جدی داره خسته کننده میشه. باید عوضش کنم.

عینک خوشبینی رو هم خریدم و امروز افتتاحش کردم. حالا دور بر نداریا هنوز بهش عادت نکردم.

دلم واسه کابوسهام تنگ شده. وقتی تو زندگیم نیستن یعنی خیلی زندگی لوسی دارم. تازه یه خرده از حشمت دور افتادیم. نمی دونیم در چه حاله. این چشم قشنگه هم که اصلا حرف نمی زنه.ولی درسامو می خونم تا چشم تو در بیاد. اون یکی هم که جواب نمی ده. این یکی هم آنتن نمی ده اون یکی همه ش گیر می ده. حال و حوصله خونه رو هم ندارم. تازه الانم آی گشنمه آی گشنمه آی گشنمه که نگو. فردا هم مامانه نیست و خودم تنهام. البته با بابام. اگه بابام سبیلاشو رنگ کنه کپ اون یارو باباهه می شه تو قصه های من و بابام. خیلی باحاله ها. تازه فردا هانیه توسلی میاد دانشگاهمون. می خوام برم روی سن واسه ش یه شعر بخونم و مخشو بزنم ... . واسه آجی کوچیکه که می گفتم گفت خوش به حالت. قطعا منظورش این بود که عجب مخ چتی داری. کم خرجی واسه خودت. این ماه رمضونم دیگه تکراری شده. سحر بیدار شدنا و نخوردن و ننوشیدن و افطار و دلدرد بعد از افطار و قهوه خونه نرفتن و همه اینا علی اسویه شده. اصلا حال نمی کنم. تازه این یارو موسی اومد یه پیشنهاد کاری به ما کرد و بعدش دودر کرد. بابام هم همینطور. حالا توی این هیری ویری نمی دونم این یارو یهو از کجا بلند شده گفته آقا دین و سیاست جداست. از فوتبال دیشب هم همه جام حز سرم درد می کنه. تاز ه ... .

همینجور بذاری تا صبح زر و غر می زنم.حق داره طرف می گه لوسه دیگه. خودم هم حالم به هم خورد ولی بهش احتیاج داشتم.فعلا ... .


 
;