٭ انجمن رولت روسی (6)

...بعد از یک لحظه با دیدن چهره های متعجبشان دستهای خشک شد و آرام پایین آمد.همزمان خنده ام هم جمع و تبدیل لبخند شد.ولی مثل بچه هایی که اسباب بازی محبوبشان را گرفته اند و با ذوق اسمش را به زبان می آورند، مرتب و بدون وقفه میگفتم جوهر لیمو.کشف راز به این کوچکی تاثیر عجیبی روی من که به خونسردی شهره بودم داشت.البته در آن لحظه اصلا به واکنشم فکر نمی کردم.در راه برگشت بیشتر بهش فکر کردم.خانه که رسیدم سریع لباسم را درآوردم جزوه را روی گاز پختم.کار حساسی بود چون هر لحظه ممکن بود بسوزد.به تدریج نوشته ها که به خط خوش نستعلیقی احتمالا با نوعی قلم خاص با نوکی شبیه به قلم نی نوشته شده بودند به صورت خاکستری تیره در زمینه زرد آشکار شد.به این مضمون:

انجمن رولت روسی
تاریخچه
رولت روسی، نوعی بازی قدیمی است که ابتدا در روسیه و بین افسران ارتش تزاری رایج شده است که از این طریق شجاعت خود را به همقطاران خود نشان می دادند.این بازی بعدها از روسیه به اروپا و آمریکا رفت وعده ی کثیری به آن علاقه مند شدند و به صورت مخفی به انجام آن می پرداختند زیرا اکثر عوام و مردم عادی انسانهایی را که به این بازی مشغولند، احمق و دیوانه می پندارند.در طی نزذیک به صدوبیست سالی که از ابداع این بازی می گذرد معمولا به صورت پراکنده و بدون سازماندهی خاصی انجام میشد. در ایران پس از انقلاب کمونیستی روسیه چند افسر رده بالای ارتش تزاری به این کشور بازنگشتند و در ایران ماندند. این بازی کم کم بین تعدادی از افسران ارتش رواج پیدا کرد. تا اینکه شخصی به نام سید محمد عبدالله انجمنی تاسیس کرد به نام انجمن رولت روسی که در این انجمن به صورت سازمان یافته افراد به انجام این بازی مشغول شدند.

فلسفه ی تشکیل
از بدو تاسیس این انجمن، هدف تغییر دید افراد نسبت به مرگ و ترس از مرگ بود که بخش اعظمی از زندگی را تشکیل میدهد. سید محمد عبدالله بعد از چندباز انجام این بازی متوجه تاثیر این بازی در زندگیش شد. این تاثیر عمیق به خاطر تحولی است که در نحوه نگاه به مرگ و ترس از مرگ به وجود می آید. سید محمد عبدالله ابتدا سعی کرد با صحبت با نردیکان و خانواده اش این دید را در ایشان به وجود آورد ولی بعد از مدتی تلاش متوجه شد که نمی تواند تاثیر چندانی در زندگی آنها بگذارد.بعد از با فراهم آوردن مقدمات کار ترتیبی داد تا با این افراد رولت روسی بازی کند.وقتی اثر آنرا دید تصمیم به تاسیس انجمن گرفت و بعد از آن تاریخ(17/12/1313) تا امروز این انجمن برپاست.

تشکیلات
تعداد اعضای انجمن 7 نفر است. رده بندی اعضا بدین صورت است:1. سرلشگر 2.سرتیپ 3.سرهنگ 4.سرگرد 5.سروان 6.ستوان 7.گروهبان. رده بندی اعضا بر اساس سابقه ی افراد است. بدین ترتیب که شخصی تازه وارد به نام گروهبان خوانده میشود.هرگاه فردی از رده های بالاتر از انجمن خارج شود افراد رده های پایینتر یک رده بالا می آیند.وظیفه ی افراد به شرح زیر است:
1. سرلشکر: بالاترین رده ی انجمن و مسئول برگزاری جلسات است. هماهنگی و وجود کل ملزومات جلسه ی بازی به عهده سرلشکر است.
2.سرتیپ: مسئول تهیه اسلحه است. هزینه ی اسلحه نیز به عهده ی سرتیپ است. از هر اسلحه فقط تا زمانی استفاده می شود که تیری از آن شلیک نشده است.
3.سرهنگ: هماهنگی محل جلسه به عهده ی سرهنگ است.سرهنگ می تواند از منزل خودش نیز استفاده کند.
4.سرگرد: تهیه غذا و مشروب جلسه به عهده ی سرگرد است که از هزینه شخصی خودش انجام می شود.
5.سروان: هماهنگی جلسات با کل رده ها به عهده ی سروان است.
6.ستوان: تهیه ی مرامنامه ی جدید به عهده ی ستوان است. یکی از ملزومات ستوان شدن یاد گرفتن نوشتن با قلم نی است.
7.گروهبان: حفظ کردن مرامنامه وظیفه گروهبان است.


جلسات بازی:
جلسات پس از هماهنگ شدن توسط سرلشگر و تهیه ی ملزومات بر اساس وظایف و هماهنگی با اعضا در محل انجام می شود. جلسات با سخنرانی سرلشگر که موضوع آن بنا به تشخیص خودش است آغاز می شود. پس ازاتمام سخنرانی ودکای روسی سرو می شود. سرو شدن ودکا به این صورت است که سرگرد آنقدر برای خودش و افراد ودکا می ریزد تا همه ی افراد بگویند بس است. سپس به تناسب زمان جلسه دور میز می نشینند و غذا سرو می شود. پس از صرف غذا بازی شروع می شود. به این ترتیب که سرتیپ ریولوری که خشاب هشت تایی دارد را از جعبه خارج می کند و خشاب خالی را به همه نشان می دهد. سپس به تشخیص سرلشگر که شرایط نوبت بازی انجام می شود. بازی زمانی پایان می پذیرد که یا تیری شلیک شود یا کل افراد بازی را انجام دهند. در هر نوبت بازی خشاب قبل از چکاندن ماشه چرخانده می شود. پس از اتمام بازی بنا به تمایل افراد و تشخیص سرلشگر، مشروب سرو می شود و یا موضوع به بحث گذاشته می شود و یا با پاسور بازی انجام می شود. شرکت در این قسمت از جلسه به صورت آزاد است. ...

لازم نیست بگم که اون سه نقطه( ... ) معنیش ادامه دارد است. یاد این کارتون ژاپنیا می افتم که آخرش می زد ادامه دارد.به ژاپنی می نوشت.گوشه پایین سمت چپ.خیلی باحال بود.

بس که همه بهم گفتن خفاش بچه داداشم که چهار سالشه تو مهد واسه م یه خفاش کشیده.خیلی هم خوشگل شده.من که باورم نمی شه خودش کشیده باشه.

راستی یادم رفت.بابت این همه تاخیر عذر می خوام.البته اگه واقعا مهمه.

میگه توی یه کتاب {خوندم} آدما واسه رها شدن از اونی که بودن و نمی خواستن، یا آزارشون میداد، یا باعث شده بود درجا بزنن و جلو نرن سرگذشت شخصیشونو واسه غریبه ها تعریف می کردن ... نمیدونم درسته یا نه؟میگم البته به خودم.من ازش نتیجه گرفتم.ولی نمی شه واسه همه یه سخه پیچید.این حرکت جنبه بالایی میخواد.

پسرداییهام با زن دایی خدا بیامرزم خونه اومدن خونه ما.پسر کوچیکه دایی کوچیکه م با تک پسر دایی بزرگم کل کل میکنن بیا و ببین.ردیف.همه ش فکر میکنم جنبه شون با هم خیلی بالاست اما امان از این داداش کوچیکه ما تا بهش میگی کش و کشمش یا میخواد یقه مونو بگیره یا قهر میکنه میره و با اصر ار مامانم باید سه روز منت کشی کنیم.اینم شده زندگی ما.

این رئیس جمهور اوکراین هم خیلی موجود باحالیه.با اینکه مجلس از حزب مخالفشه واسه اینکه مجلشو منح نکنه رهبر حزب مخالفو به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی کرده.اونوقت کشور ما .... من هیچی ندارم که بگم.

چند روزه حوصله ندارم همین فعلا .... .


 
;