کار جدیدم بد نیست.خدا رو شکر.هنوز بیشتر از 40 تومن نگرفتم اما خیلی چیزا تو زندگی ام عوض شده.می دونم هر نفسی که دارم می کشم هرز نمی ره چون می دونم با این کار می تونم اونایی که دوست دارم به آرزوهاشون برسن.
احمقانه ست که شاکی بشین.خودتون تاکید کردین که بیارمشون.بعدش معلوم نشد چی شد که یهو رو ترش کردین و رفتین.حالا تا هزارسال هم ازم شاکی باشین.من بیشتر از این از دستم بر نمیومد.
خیلی سرم شلوغ شده.از اون ور کار از این ور شورا.
یه دوست خوب داشتن خیلی لذت بخشه.تا حالا شده تو جشن تولدتون خودتون هم مهمون باشین نه میزبان؟شده ببرنتون یه جایی و یهو بهتون بگن تولدتون مبارک؟شده همه چیو از قبل آماده کرده باشن؟جالبتر اینکه توی ساعاتی از روز اصلا تولدتو فراموش کردی.یه ساعت،دو دست ورق،یه باتری شارژی با شارژر،یه کتاب.دنیای قشنگیه و این دقیقا مربوطه به عینک شما.باید یه عینک ردیف داشته باشین تا با اعماق قبلتون درک کنین که زندگی چقد می تونه ردیف باشه.اونچه که مسلمه من صاحب اون تولد نبودم.فقط توش به دنیا اومدم.داش مسعود نذاشت اصلا دست تو جیبم بکنم.من همیشه باور کردم داداش بزرگه ست.کاش خودشم باور کنه.خودشم بدونه چقد به وجودش احترام می ذارم.چقد دوست دارم از اون وضعیت کوفتی دوری کنه.خیلی می خوامت داش مسعود.
کی می تونه بگه یک قطره اشک چشم چپ تمساح چند در صد بیشتر از یک قطره اشک چشم راست بوفالو نمک داره؟
ما رفتیم.فعلا.... .